اشکایی که بی هوا رو گونه هام میریزه قلبی که از همه ی خاطره هات لبریزه دلی که می خواد بمونه ، تنی که باید بره حرفی که تو دلمه اما ندونی بهتره بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده بیخیال قلبی که این همه تنها مونده آخه دنیای تو ، دنیای دلای سنگیِ واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیِ مثل تنهایی میمونه با تو همسفر شدن توی شهر عاشقی بیخودی دربدر شدن حال و روزمو ببین ، تا که نگی تنها رفت اهل عشق و عاشقی نبود و بی پروا رفت!
تنهای تنها شدم این بار با تو و خیالت باز هم من و تو در کنار قبری که نگاه او به ما و ما به اوست بازهم من و تو در کنار یک درخت پر از تبسم پر از نگاه نگاهی که مارو به فردا و فرداها میخواند ولی افسوس که فردائی برای من و تو نیست و حال تو بی من ومن بی تو هستیم افسوس افسوس که زندگی ما رو از هم جدا کرد و نگزاشت که من و تو به ما تبدیل شویم ولی بدان که باز هم من به یادت هستم به یاد تو و لبخند هایت لبخندی که با ان به من زندگی مجدد بخشیدی و به من امید دادی تو گفتی که تا ابد با هم میمانیم اما تو رفتی و با رفتنت یک خاطره خاطرهای تلخ را به جا گزاشتی ولی........
نمیدانم ابراز عاشقی غیر از آنکه به کسی که دوستش داری وفادار باشی و صادق، چگونه است اما میدانم که من عاشق ترینم.
رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟
آه که چقدر سخت است لحظه های دور از تو بودن
من از غم تنهایی خویش ناله کرده ام درد دل نوشته ام تو را بهانه کرده ام غم دل خسته ام با تو تقسیم کرده ام قصه ی دل از برای تو تفسیر کرده ام در هر نفسم اسم تو را ذکر کرده ام در سیاهی شب به تو فکر کرده ام من نام تو را به هر بهانه فریاد کرده ام دل بشکسته از قفس آزاد کرده ام من حدیث عاشقی کوته کنم در این نفس بی تو عاقبت بمیریم در این قفس
شده يه چيزي تو دلت سنگيني كنه....؟؟؟خيلي سخته ادم كسي رو نداشته باشه... مگه چند بار اشك هاي شبونش رو پاك كرده...؟! بهش محل هم نداده تا رفته گريه كنه زود تر از اون بساط گريه اش رو پهن كرده تا كم نياره ... خيلي سخته ادم خودش به تنهايي خو كنه اما دلي داشته باشه كه مدام از تنهايي بناله... خيلي سخته ادم ندونه كدوم طرفيه؟! خيلي سخته ادم احساس كنه خدا انو از بنده هايش جدا كرده ... خيلي سخته ندوني وقتي داري با خدا درددل مي كني داره به حرفات گوش مي ده يا ... پرده ي گناهات انقدر ضخيم شده كه صدات به خدا نمي رسه.... ؟!
همچنان لحظه های سرد تنهایی میگذرد اما هنوز باور ندارم که تنهایم.
فراموش میکنم گذشته ها را ،روزها و شبها مینشینم در گوشه ای ،تا همه بگویند که تو دیوانه ای.
میتوانم کسی باشم که آسمانش پرستاره است ، رنگ عشق را ندیده ولی عاشق است.
چه بی صدا رفت
کاش در این لحظه که دلم گرفته است در کنارم بودی عشق من
چشمانم را باز کردم و تو را دیدم ، عاشقت شدم .
این هوا ، هوای دلگیریست ، فصل قلبم پاییزیست.
مدتی بود که دیگر احساس تنهایی نمی کردم ، از تنهایی دور بودم ، درد و دلم را به همدل زندگی ام می گفتم ، هیچ غم و غصه ای در دلم نبود ، اما اینک باید به استقبال تنهایی بروم…
هنوز بی وفایی نکرده ام که به من میگویی بی وفا هنوز بی وفایی نکرده ام که به من میگویی بی وفا!
چشمانش…
به دلم مانده که یک بار از سوی تو محبت ببینم به دلم مانده که یک بار از سوی تو محبت ببینم
دیر زمانی است که از رفتنت گذشته و چه سخت است انتظار ی که به پایان نخواهد رسید
از اعماق وجود فریاد می کشم نه برای شنیدن
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است
به کودکی گفتند :عشق چیست؟گفت:بازی
کسی
خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا!
به هوای قلب من آمدی و گفتی عاشقی ،اما اینک هوای قلبم را نداری
روزی آمد که دل بستم به تو،از سادگی خویش دل بستم به قلب بی وفای تو
کاش باور داشتی عشق مرا ، کاش درک میکردی احساس قلب مرا
من و تو هستیم و بینمان فاصله
به تو رسیدم در میان مهتاب ، مهتابی که در دریای دلم نقش بسته بود
من خسته و بی هـــدف در کــوچه هـــای غربت ســـر گـــردانـــم فـــضای شهر را غبار غربت ویاءس فرا گــرفــتـه دیــگــر خــسـته شده ام به دیواری سرد و سیاه تکیه می دهم اما سایه ام مرا کشان کشان دنبال خو می برد آخر مقصد و راه من کجاست هیچ کسی نیــست انــگار درایــن هــمــه بــا هم غریبند همه همانند سایه ای ســیــاه با شـتـاب از کـنـار هم می گذرند و خود را در گورسـتــان تـاریـک خـانـه هایـشـان پـنـهـان مـی کـنـنـد و مــن و سایه ام همچنان سر گردان زمان سالهاست که در اینجا گم شده اسـت و برای کسی مهم نیست که دست شب چنان زغــال زمـیـن و آسـمـان را
سیاه کرده است سایه ام مرا به زیر اتاقی روشن می برد انـگــار شـخصی آنجاست که به روشنایی علاقه مند است و پشت پنــجــره ایـسـتـاده و بـه بیرون می نگرد چشمانش برقی عجیبی از امید دارد بــا چــشـمـانــــــــم به او می فهمانم به کشمکش احتیاج دارم تا با دسـتــش غــبـار غـربــت و
یاءس را از پیراهن روحم بتکاند پس عاشـقـانــه بــا او بــه راه مـی افــتــم آخرین ستاره بودی تو شب دلواپسی هام خواستنت پناه من بود تو غروب بی کسی هام آه اگر روزی نگاه تو مونس چشمان من باشد قلعه سنگین تنهایی چهار دیوارش زهم می پاشد
تکه تکه خاطرات شکسته را کنار هم چیدم
تکه تکه روزهای از دست رفته را
اما تو نبودی...
چقدر جایت میان خاطراتم خالی بود
در تمام آن روزها
چقدر به احساس بودنت نیاز داشتم
چقدر...
حالا تو هستی
جایی دورتر از گذشته و نزدیکتر به روزهای در پیش
جایی میان خاطرات بارانی این روزهایم
جای....
دل نگرانی هایت ، دل نگرانم می کند
چقدر حرف برای گفتن با تو دارم و چقدر واژه کم می آورم امروز برای از تو نوشتن
گفتمش دل میخری ؟ یک سیر چند؟؟ گفتمش دل مال تو تنها بخند. خنده کردو دل ز دستانم ربود تابه خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود !!! جای پایش روی دل جا مانده است
كردي آهنگ سفر اما پشيمان ميشوي
عشق تو کور کرد و کشت مرا
ای عشق ما خبر از عاشقی نبود تا که یه روز محبت دیونگی وعشق تو باغچه ای گل رز شروع به بازی می کنن . دیونگی چشاشو می بنده محبت و عشق هر کدوم میرن یه گوشه ای پنهان می شن دیونگی اول میره سراغ محبت و اونو پیدا می کنه بعد با هم میرن سوراغ عشق محبت به دیونگی میگه عشق پشت گل رز دیونگی میره سوراغ گل رز انگشتشو فرو می کنه تو گلبرگای رز چند لحظه بعد می بینه از گلبرگای گل رز خون میاد با محبت میره جلو شاخه ای گل رز می زنه کنار بله درست حدس زدین عشق پشت گل رز بود و انگشت دیونگی چشماشو کور کرده بود و بعد ازاون دیونگی با محبت تا آخر عمر پیش عشق مونده بود.
تويي عاشقترين تنهاي دنيا ............. منم خسته ترين مغموم دنيا تويي صادقترين حرف رو لبها ............. منم غمگين ترين راز تو دلها تويي زيبا طلوع صبح فردا ...............منم اينجا غروبي مثل شبها
انقدر مستم که بی قایق به دریا می روم یا به عشقم میرسم یا غرق دریا می شوم
|
About![]()
خدایا افراد تنها رو تنها نذار Archivesتير 1391بهمن 1390 دی 1390 تير 1390 AuthorsسامانLinks
تقدیم به تنها عشقم
Specific![]() ![]() ![]() LinkDump
خاطرات |
![]() |
سفارش کد رايگان |